اتوپیا

اتوپیا

من اینجام...همینجا
اتوپیا

اتوپیا

من اینجام...همینجا

  فراغتی و کتابی و گوشه ی چمنی... 


ادامه مطلب ...

صدایشان را میشنوم. کلمات صدایم می کنند. در سرم می چرخند .می خواهند راهی به بیرون بیابند نمی خواهند مانند خاطره ای زودگذر در گوشه های تاریک مغزم مدفون شوند

آنها میخواهند زنده بمانند...


R$B

دوستان عزیز.اگه میشه به من کمک کنید و بنویسید چطور وبلاگمو پیدا کردین.

با تشکر

راکی بل



باز آمد بوی ماه مدرسه

حالا واویلا لیلی

کتاب داریم خیلی

فیزیک اسیرم کرد

ریاضی پیرم کرد

تا صب بیدار موندم

جغرافیا خوندم

حلا واویلا دیکته

من میزنم سکته

واویلا هی مشق

من میکنم هی غش

نکنه یک روزی امتحانی باشه

نمره های من زیر یازده باشه

واویلا لیلی 

بدبخت شدیم خیلی

رسیدن ماه مهر را تسلیت میگم

اینجا هم دیگه پرشده از نمیدونم های من...

دیگه خسته شدم از فکر کردن.خوب میشد اگه آدم چند روز خودشو خاموش میکرد...یا یه دکمه ی ریکاوری داشتیم...خیلی خوب میشد...

اگه کسی اون پشت مشتاس بیاد بیرون.ولی اگه هیولایی،روحی چیزی هستی میتونی همونجا بمونی.ما هم مزاحم استراحتت نمیشیم 


اش

میدونین شباهت دماسنج با استاد چیه؟

اینکه هر دوشون وقتی صفرو نشون میدن آدم تنش میلرزه

شروع مدارس و دانشگاه و کلا هرگونه درسو زندگی و کارو بدبختی و از اینحرفا مبارک باد:-D